جدول جو
جدول جو

معنی نوبت داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

نوبت داشتن(غُ غُ دَ اَ کَ دَ)
پاس داشتن. حفاظت کردن. کشیک کشیدن: و بر هر دربندی هزار مرد نوبت است که هر شبی نوبت دارندو تا سال دیگر نوبت بدین می نرسد که یک نوبت داشته باشد. (ترجمه طبری بلعمی)، فرصت یافتن.نوبت یافتن. موقع و مجال به دست آوردن:
چو نوبت داشت در خدمت نمودن
برون زد نوبتی در دل ربودن.
نظامی.
، حفظالغیب کردن. (یادداشت مؤلف). نوبت نگه داشتن. نوبت نیکو داشتن: و درباب ما برادران به قسمت ولایت سخن رفت چندان نوبت داشت و در نهان سوی ما پیغام فرستاد که امروز البته روی گفتار نیست. (تاریخ بیهقی ص 82). چون عبدوس (که مأمور بازگرداندن آلتونتاش بود) بدو رسید وی جواب داد که بنده... برفت و زشتی دارد بازگشتن... و عبدوس را حقی نیکو بگزارد تا نوبت دارد و عذر بازنماید. (تاریخ بیهقی).
- نوبت چیزی داشتن، حق او را برای انجام کاری رعایت کردن. مجال و نوبۀ او را رعایت کردن:
ناگزران دل است نوبت غم داشتن
جبهت آمال را داغ عدم داشتن.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
نوبت داشتن
حفاظت کردن، کشیک کشیدن، موقع و مجال بدست آوردن، نوبت یافتن
تصویری از نوبت داشتن
تصویر نوبت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صحبت داشتن
تصویر صحبت داشتن
گفتگو کردن، همنشینی کردن، صحبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رغبت داشتن
تصویر رغبت داشتن
میل داشتن، مایل بودن
فرهنگ فارسی عمید
(عِصْ نُ / نِ / نَ دَ)
منتسب بودن. منسوب بودن:
بتی کو نسبت از نوشاد دارد
دلم هر ساعتی نوشاد دارد.
امیرمعزی.
، نسب داشتن:
همچو گرگان ربودنت پیشه است
نسبتی داری از کلاب و ذئاب.
ناصرخسرو.
، ربط داشتن. مربوط بودن:
گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گلها چون گل میان خاری.
سعدی.
نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت
که خود را بر تو می بندم به سالوسی و زرّاقی.
سعدی.
رخسار او چه نسبت باآفتاب دارد.
صائب (از آنندراج).
، متناسب بودن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوست داشتن
تصویر دوست داشتن
مهر و محبت داشتن به کسی یا چیزی، دلبستگی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطوبت داشتن
تصویر رطوبت داشتن
نم داشتن تر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغبت داشتن
تصویر رغبت داشتن
یازستن میل داشتن مایل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
صحبت داری گفت و گو کردن به سخن نشستن همنشینی کردن مجالس بودن، گفتگو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اقامت داشتن: بیا ساقی آن بکر مستور مست که اندر خرابات دارد نشست... (حافظ. 257)، همنشینی داشتن معاشرت داشتن: بدو (به مهران) گفت (کید پادشاه هند) کای مرد یزدان پرست، که در کوه با غرم داری نشست. (شا. بخ. 7 ص 1816)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفرت داشتن
تصویر نفرت داشتن
شمانیدن بیزاری جستن کراهت داشتن بیزار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیابت داشتن
تصویر نیابت داشتن
نایب بودن جانشین بودن: (شوشه بدو قسم آفرید تا اگر یکی قسم را آفت رسد آن نیمه دیگر نیابت وی بدارد تا حیوان رود تباه نشود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحبت داشتن
تصویر صحبت داشتن
((~. تَ))
همنشینی کردن، گفتگو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیابت داشتن
تصویر نیابت داشتن
((~. تَ))
نایب بودن، جانشین بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوست داشتن
تصویر دوست داشتن
Love, Like
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نفرت داشتن
تصویر نفرت داشتن
Abhor, Despise, Hate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نفرت داشتن
تصویر نفرت داشتن
abhorrer, mépriser, détester
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دوست داشتن
تصویر دوست داشتن
aimer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نفرت داشتن
تصویر نفرت داشتن
aborrire, disprezzare, odiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دوست داشتن
تصویر دوست داشتن
gostar, amar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نفرت داشتن
تصویر نفرت داشتن
aborrecer, despreciar, odiar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوست داشتن
تصویر دوست داشتن
gustar, amar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوست داشتن
تصویر دوست داشتن
piacere, amare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نفرت داشتن
تصویر نفرت داشتن
verabscheuen, verachten, hassen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوست داشتن
تصویر دوست داشتن
любить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نفرت داشتن
تصویر نفرت داشتن
verafschuwen, minachten, haten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دوست داشتن
تصویر دوست داشتن
喜欢 , 爱
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نفرت داشتن
تصویر نفرت داشتن
ненавидіти , зневажати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوست داشتن
تصویر دوست داشتن
lubić, kochać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نفرت داشتن
تصویر نفرت داشتن
ненавидеть , презирать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوست داشتن
تصویر دوست داشتن
любити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نفرت داشتن
تصویر نفرت داشتن
nienawidzić, gardzić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوست داشتن
تصویر دوست داشتن
mögen, lieben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نفرت داشتن
تصویر نفرت داشتن
aborrecer, desprezar, odiar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوست داشتن
تصویر دوست داشتن
leuk vinden, houden van
دیکشنری فارسی به هلندی